
یادداشتی که در ادامه می آید، از گفتوگوی تخصصی با آقای دکتر سید مجید امامی، معاون پژوهشی دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیهالسلام برآمده .است
اساساً در بحرانهای بزرگ قصدی برای تجدیدنظر کلی و فرا رفتن از عادتوارههای ذهنی و نهادی فراهم میشود. تا جایی که ما سراغ داریم تحولات مهم در علوم انسانی نیز در زمان بحران رخ داده است. به طور مثال فوکو میگوید: شکلگیری فلسفهی سیاست و فلسفهی جامعهی جدید در قرن هفدهم متأثر از اپیدمیهای قرن ۱۵ و ۱۶ و بیماریهای واگیرداری مثل طاعون و امثال طاعون بود. متأثر از جنگ جهانی اول و دوم و در مجموع بیش از ۶۰-۷۰ میلیون کشته و قربانی در طول ۳۰ سال در ۳ الی ۴ دهه، چرخشی فرهنگی و تحولی اساسی در جامعهشناسی مخصوصاً در اروپا شکل گرفت و نظریهی انتقادی، دیدگاههای انتقادی و مطالعات فرهنگی متولد شد.
پس ما بحرانهای بزرگ را اتفاقاً باید مقاطع تغییر پارادایم در علوم انسانی بدانیم حتی اگر در مورد علوم پایه و علوم فنی چنین اتفاقی رخ ندهد. ما در علوم انسانی نسبت به بحرانها بسیار متأثر هستیم بیشتر از آنچه مؤثر باشیم. شاید بتوانیم این موارد را از ویژگیهای علوم انسانی جدید بدانیم.
انفعال هدفمند علوم اجتماعی غرب در مواجهه با کرونا
فضای فعلی علوم انسانی باید بسیار فعالتر از این میبود؛ در وضعیت جهانی فضای آکادمیک غرب شوکه شده و نگران است که موضعگیریهایش علیه خودش تمام بشود. لذا سکوت کردهاند. سکوت بهترین کار است. این منتقدین هستند که الآن باید بیدار شده و فریاد بکشند. ما باید شاهد یک انقلاب غربشناسانه باشیم.
اگرچه منتقدین شرقشناسی و به عبارتی مطالعات پسااستعماری، فعل غرب را بازخوانی کردند و میگفتند که غرب به بهانه و به بهای شرقشناسی با علوم انسانی ما و خودش چه کرده است لیکن حرکت آنها به یک انقلاب منجر نشد. اکنون ما به یک انقلاب غربشناختی نیاز داریم و این انقلاب غربشناختی باید در بحران کرونا اتفاق بیفتد. باید سمینارهای مختلفی با عنوان کرونا و انقلاب غربشناختی برگزار بشود.
الآن بزرگترین کار علوم اجتماعی این نیست که در مورد اقتصاد خانوار در شرایط کرونا و پساکرونا صحبت کند. البته موضوع بسیار مهمی است. اگر اقتصاد خانواده درست بود اکنون شاهد درماندگی مردم نبودیم. دولت عملاً مجبور نمیشد یکسوم کل بودجهی کشور را ظرف یک یا دو ماه به مردم صدقه بدهد. در نظام اسلامی، اقتصاد خانواده و نظام تأمین اجتماعی پایدار یکی از بزرگترین خلأهای ما است. لیکن مهمترین بحث در علوم اجتماعی انقلاب غربشناختی است یعنی تحول روشی و بینشی و مسئلهای فهم غرب امروز و به طور مشخص جبههی نئولیبرال.
مقام معظم رهبری مدظلهالعالی فرمودند فرصتی است که ما در مورد غرب و غرب در مورد خودش تجدیدنظر کند. غربیها صدسال پیش میگفتند ما معضل مرگ را حل میکنیم لیکن نتوانستند. خیلیها میگفتند انقلاب زیستشناختی قرن ۱۹ مرگ را حل میکند و بعد بیخیال گفته خود شدند. گفتند بحران سلامت را حل میکنیم. اول میگفتند بحران مرگ بعد بحران پیری و سپس بحران سلامت؛ در صورتی که شما الآن اپیدمی را نتوانستید حل بکنید! بیش از ۲۰۰ و ۳۰۰ سال است که نظام سلامت مدرن ادعا میکند بزرگترین ویژگی نظام پزشکی نسبت به الگوهای پزشکی دیگر یا به عبارتی طب مکمل یا طب جایگزین که مدام آن را تحقیر میکنند آن است که ما توانستیم اپیدمی را حل کنیم. این نکته را جزء افتخارات خود میدانند یعنی مزیتی است که باید به آن اتکا کرد و بقیه را دور ریخت. این ادعا را باید برای بازخوانی نظام سلامت مدرن و بازخوانی و بازگشت به مباحث دیگر ادیان و فرهنگها و تمدنهای دیگر محل سؤال قرار داد.
ریشههای انفعال علوم اجتماعی ایرانی در مواجهه با کرونا
در فضای کشورمان اولاً به دلیل اینکه ما از یک تأخر تاریخی در دانشگاه و علوم انسانی نسبت به جامعه رنج میبریم و ثانیاً با توجه به اینکه نهادهای اثربخش گفتوگوی حقیقی در علوم انسانی ایران وجود ندارد و ثالثاً متأسفانه به دلیل اقتصاد سیاسی علوم انسانی در کشورمان، آنچنان که بایدوشاید در ۲ ماه گذشته حضور جدی از علوم انسانی ایران ندیدیم. دقت بفرمایید خیلی ماجرا عجب و غریب است! حداقل در علوم اجتماعی که من خبر دارم؛ در کل کشور با دانشگاه آزاد بالغبر ۵۰۰ عضو هیئتعلمی داریم؛ مدیریت و علوم سیاسی را هم به آن اضافه کنید. اقتصاد را اضافه کنید و ببینید که چه میشود!
علوم اجتماعی و علوم انسانی در ایران و جهان نئولیبرال اخته شده است. به این معنا که افراد اساساً به کارگران آموزشی تبدیل شدهاند. در قرن بیستم در مورد کارگران آموزشی بسیار سخن گفته شده است. اندیشمندانی همچون گرامشی، هابرماس، ژیژک و خیلیهای دیگر صحبت کردهاند. نقطهی مقابل آن روشنفکر است. بعضاً گفتهاند روشنفکر انقلابی. بحثهایی در مورد روشنفکر ارگانیک نیز داریم.
روشنفکر کسی است که واقعاً مانند یک مشعل در بحران و بنبست معرفتی و بنبست هویتی در جامعه راه را روشن میکند. آیا واقعاً دانشمندان علوم اجتماعی ما نورافکن هستند؟ الآن میگویند چهکار بکنیم؟ این نظام معرفتی و روششناسی و پایههای معرفتی، نسبتی با جهان جدید ندارد و بحران جدید خودش را اینجا نشان میدهد. ضمن اینکه ما در ایران یک جهل مرکب هم نسبت به این موضوع داریم. یعنی مشکل بعدی ما این است که تازه آنچه در غرب جواب نداده است؛ میخواهیم وارد کنیم و فکر میکنیم در کشورمان جواب میدهد. ما کارگر آموزشی هستیم؛ دانشجوی تحصیلات تکمیلی هم کارگر آموزشی هستند.
نقش علوم اجتماعی در زندگی اجتماعی
اساساً من معتقد هستم علوم اجتماعی به مثابه حکمت عملی جامعه و نظریهپردازی در کنش، نظریهپردازی در کنشِ جمعی جامعه، باید ذرهبین به دستش باشد و دوشادوش عمل و کنش اجتماعی بتواند تبیین و تفسیر و نقد کند. علوم اجتماعی که نتواند دوشادوش عمل اجتماعی و دوشادوش عینیت اجتماعی تبیین و تفسیر و نقادی انجام بدهد؛ نه تنها از جامعه عقب است و بودونبود آن هیچ ارزشی ندارد بلکه گاهی به ضدیت با جامعه و جامعهستیزی میپردازد. کرونا فرصت خوبی است برای اینکه از علوم اجتماعی بپرسیم که برای جامعه چه کردهای؟ ما میتوانستیم زمان جنگ این سؤال را بکنیم ولی آن موقع تا به این اندازه علوم اجتماعی در ایران ادعا نداشت ولی علیرغم اینکه ما بحرانهای متعددی را پشت سر گذاشتیم، کرونا بهترین فرصتی است که بعد از جنگ تحمیلی برای بازاندیشی در جایگاه علوم اجتماعی فراهم شده است.
ممکن است بگویید دولت هیچوقت نخواسته علوم اجتماعی در ایران جا بیفتد چون اساساً دولتی که گوش ندارد و فقط زبان دارد؛ علوم اجتماعی نمیخواهد. بخشی از این ادعا درست است ولی باید به خودمان هم برگردیم. یعنی به فضای علوم اجتماعی برگردیم و این نقدها را پررنگتر کنیم.
بنابراین در این شرایط و در نقطهی کنونی علوم انسانی باید شدیداً به دنبال کنش اجتماعی برود. کولاکی در جهان جریان دارد و ما باید به سمت کنش اجتماعی و نظریهمند کردن این کنش واقعی اجتماعی بشتابیم. یعنی به تعبیر دقیقتر یک نظم مدنی مبتنی بر دگریاری در حال رخ دادن است که نهایتاً جامعه را نجات میدهد. این نیست که من دیوانه شده باشم؛ یا من حس معنوی پیدا کرده باشم؛ یا من از زندگی سیر شده باشم یا نهیلیست شده باشم؛ یا عاطفه گرا و رمانتیسیست باشم و برخیزم و زندگی خودم را خرج دیگران بکنم؛ نه! این یک نظم مدنی مبتنی بر دیگریاری، اصل ایثار، اصل مواسات و عشق به بندگان خدا است و اتفاقاً مبتنی بر حب ذات به معنای ساده و سطحی آن نیست. این نظم جدید جامعه را نجات میدهد یعنی میتواند جامعه را از گرداب بحران و غرقاب بحران بیرون بکشد. ما الآن باید مفصلاً در خصوص این احیای فرهنگ تعاون، ابعاد مختلف امر خیر در جامعهی ایرانی و گسترش و بهرهگیری از نگاه خاص در فلسفهی دولت و فلسفهی جامعه که میتواند مبنای ابعاد بعدی توسعه در جامعهی ما باشد، کار نظری و نظریهپردازانه کنیم و این بزرگترین حمله به لیبرالیسم است.
فرصتها و تهدیدهای پیش روی حوزههای تخصصی علوم اجتماعی در مواجهه با کرونا
حوزههایی از علوم اجتماعی را که بیشتر به تخصص من بر میگردد فهرست میکنم. در واقع تلاش میکنم تا تلاطم در عرصههای مسئله خیز این حوزهها را بیان کرده و با اشاره به برخی از فرصتهای موجود در هر یک از این حوزههای مطالعاتی نشان دهم که اکنون زمان رشد و شکوفایی آنها است.
مطالعات اقتصاد سیاسی
در شرایط فعلی آنچه در عرصهی اقتصاد سیاسی سلامت، آموزش و اقتصاد سیاسی کلان و به خصوص سیستم سلامت نظام نئولیبرال اتفاق میفتد، شرایط غیرانسانی و شرایط غیر فکری نظام لیبرال را برملا میکند. اکنون زمانی است که میتوان دست نظام سودمحور سلامت، آموزش، فراغت و صنایع فرهنگی را برای جامعه رو کرد و نشان داد که اینها چقدر با ارزشهای جامعهی مدرن و انسانگرایی فاصله دارند و به نظرم این نکتهی بسیار مهمی است.
مطالعات فلسفه جامعه و دولت
به خوبی میدانید فضا و جریان احیای لیبرالیسم در قالب نئولیبرالیسم و نگاهی که به نفع داشت، نگاهی که به خودیاری و دیگریاری و نگاهی که به انسان داشت یک نگاه ویژه است. حتی فون هایک میگوید: اساساً اگر ما چیزی به عنوان خیر عمومی داریم از ترکیب منفعت و نفع پرستی فردی میتواند محقق شود. دقت کنید! ما در شرایطی قرار داریم که فلسفهی جامعه و دولت جدید مبتنی بر نفع فردی و مبتنی بر حداکثرسازی منفعت و یکجور فردگراییِ فردباورانه است که منجر به تداوم حیات ثروتمندان و سر پا ماندن دولتهای ثروتمند می شود. به سادگی از یکدیگر راهزنی میکنند و به داد یکدیگر نمیرسند.
لذا در بحث فلسفهی جامعه و دولت، نظریههای جدید مشارکت اجتماعی و نظم مدنی برای جامعهی ما با توجه به روش تحقیقهای زمینهمند لزوم پیدا میکند.
مطالعات الهیات عملی و الهیات اجتماعی
وضعیتی که رنج برای انسان ایجاد میکند و شرایطی که به قول ارنست یونگر نهیلیسم فعال ایجاد میکند؛ بهترین فرصت است برای اینکه او متوجه عالم غیب شود. این رنج و چالش جهانی که اتفاق افتاده است؛ این یاس از ماسوا الله، ابزار، تکنولوژی و تکنوپولی بهترین شرایط است برای مطالعهی اینکه چگونه میتوان ادیان و خدا را به عرصهی جامعه و زیست انسان برگرداند.
البته پست سکولاریسم بیش از ۷۰ سال سابقه دارد. مباحث الهیات رنج، الهیات امید و الهیات نجات در بین نخبگان کلیسا و نخبگان دارای رویکردهای الهی در دانشگاهها و دانشکدههای الهیات در غرب مسبوق به سابقه است ولی پر واضح است که ادبیات دین، مهدویت و ادبیات عرفان اسلامی بسیار عمیقتر از مباحث آنها است.
به عنوان مثال مباحث رهبانیت در عرفان اسلامی بسیار جای تأمل دارد. عرفان اسلامی رهبانیت را در هر عرصه خاص همان عرصه میداند. ما به دنبال رهبانیت بیفایده نیستیم، رهبانیت اتفاقاً به این معنا است که شرایط سخت این دوره را بتوانید بگذرانید. این رهبانیت و این ابتلا به این فتنه محل رشد است. باید این ادبیات در این مسیر بازخوانی بشود. اکنون ما در شرایطی قرار داریم که عرفان و سبک زندگی معنوی میتواند بهترین درمان برای عبور از این شرایط باشد.
مطالعات خانواده
در حوزهی مطالعات خانواده مفهوم خانوادهای تاب آور و نظریههای درون خانواده و روابط بیرونی خانواده در شرایط فعلی بسیار حائز اهمیت هستند. ما اکنون باید مفهوم و شاخصهای تابآوری خانواده را تعمیق کنیم. نمیگویم این مفاهیم را تکرار کنیم بلکه باید به دنبال تعمیق آنها باشیم و آنها را نسبت به مسائل غرب بازخوانی کنیم و به رخ بکشیم. اکنون باید نهضت جهانی خانواده راه بیفتد. همه فهمیدند کسی در این شرایط میتواند زنده بماند که خانواده دارد؛ خانوادهای که فرزند بیشتر، تابآوری و روابط عمیقی دارد.
مطالعات فضای مجازی و افکار عمومی
عرصهی ارتباطات مجازی، مطالعات فضای مجازی و مطالعات افکار عمومی در این برهه فرصتهای مناسبی برای شکوفایی و رشد پیش روی خود میبیند. به عنوان مثال همین مفهوم اینفودمی که راه افتاد یعنی شرایطی که اساساً دیگر خبری وجود ندارد و پر است از خبرهای فیک، بیفایده و ضد و نقیض جای کار فراوانی دارد. مفهوم بیشمصرفی (اوردوز) اطلاعاتی، حاکمیت فیکنیوزها، حاکمیت انگارههای تصویری در جهان مجازی و در جهان افکار عمومی کنونی حوزهی بسیار مسئله خیزی است.
مطالعات مناسک و ارتباطات آیینی
مطالعات مناسک و ارتباطات آیینی یکی از عرصههای مهم علوم اجتماعی در شرایط فعلی جامعه ایرانی است. در شرایطی که تقریباً همهی عرصههای مناسک جمعی ایرانی و اسلامی و شیعی تعطیل شده است؛ در شرایطی که حتی مناسک عرفی تعطیل شده است؛ مهمانیها و عروسیها و دورهمیها تعطیل شده است؛ چه در بستر فضای مجازی و چه در بستر مفاهیمی مثل جشن بالکنی، مناسک بالکنی، منبر الکترونیکی و تلویزیون اینترنتی این حوزه بسیار جای کار دارد و از دل آن روش و ایدههای جدیدی شکوفا میشود.
صنایع فرهنگی
عرصهی بعدی عرصهی صنایع فرهنگی و خلاقیتهای فرهنگی است. البته بخشی از عرصه با حوزه خانواده پیوند دارد؛ اینکه خانواده بتواند خودش سرگرم بشود و بتواند انواع بازیها و انواع سرگرمیها را انجام بدهد. این موارد مشترک با بحث خانواده است ولی صنایع فرهنگی ما حتی اگر نگاه سودمحور دارد و یا نگاه فرهنگی و ایدئولوژیک دارد باید بتواند انواع جشنوارههای سرگرمی، انواع سرگرمیها، انواع صنایع فرهنگی و خلاقیتهای فرهنگی را راه بیندازد. نظام صنایع فرهنگی ما باید بسیار فعالتر میبود. در خصوص شرایط فعلی باید مطالعاتی انجام بشود یعنی اینکه در شرایط قرنطینه به طور مشخص و ترکیب قرنطینه و ناامیدی و افسردگی، چگونه صنایع فرهنگی میتواند نجاتبخش جامعه و نجاتبخش اقتصاد جامعه باشد.
جامعهشناسی تاریخی و حکمت عملی
در حوزهی جامعهشناسی تاریخی و حکمت عملی اکنون شاهد تبلور یک حکمت عملی ایرانی و اسلامی هستیم. حکمت عملی که میتواند از بحران گذر کند. این موضوع باید مستند شده و مطالعه و بازخوانی بشود. این مورد بسیار فراتر از حکمت عملی ایرانی در ماجرای سیل یا حتی در ماجرای تحمل عزا و پدیدهی شهید سلیمانی است. در این حکمت عملی شما فتوت را میبینید که ریشه در قبل از اسلام دارد. خانواده محوری، معنویت فعال امیدبخش، سنتهای زندگی جمعی و در کنار آن نهادهای مثل بسیج و محله را مشاهده میکنید که چقدر مهم است.
ما محله و مسجد را اساساً از دست دادهایم و باید آن را احیا کنیم. هر محله میتواند مشکل بیماری را در محلهی خودش حل کند؛ این شکل و صورت را مقایسه کنید با ساختار کلانشهر یا با ساختار استان یا ساختار کشور که بسیار تودهوار است و تا حد زیادی از کنترل خارج میشود. به عنوان یک مثال در ساختار محلی وقتی روی آن را نداریم که به سفر برویم دچار یک قرنطینهی اختیاری میشویم. دقت کنید چقدر دیگر پایی و کنترل درونی در خانوادهی بزرگ یا در محله یا در مجتمع مسکونی که همه به یکدیگر وابسته باشند ممکن است.
مطالعات تربیت
مفهوم مدرسهی مقاومتی و تربیت مقاومتی را باید بازتولید کنیم. واقعاً وضعیت آموزشی ما فشل و فشلتر شده است. در این مدت نظام مدرسه در ایران نابوده شده و اساساً چیزی به نام آموزش مسخره است؛ اگرچه کار میکنند، کلاس بر خط میگذارند و آفلاین مطلب و چرتوپرت میفرستند. اکنون دست غیرانتفاعیها رو شد؛ واضح شد که چقدر بیمسئولیت هستند. بخش زیادی از این غیرانتفاعیها پول خوبی گرفتهاند و اکنون هزینههای آنها یکپنجم و یکهشتم شده است. از سوی دیگر طرف دولتی نشان داد که نمیتواند این غول بزرگ چندمیلیونی را اداره بکند و در این شرایط باز به نظر میرسد در حوزهی مطالعات تربیت نیاز به مفاهیمی همچون مدرسه مقاومتی و تربیت مقاومتی بسیار پررنگ تر از گذشته احساس می شود.